کد مطلب:312263 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:207

آخرین پیام
عباس (ع) رو به سوی دشمن، ابتدا آنان را به راه خداوند فراخواند. هشدارها داد و انذارهای بیدار گرانه كرد، ولی هیچ گونه سودی نبخشید. برخی مقاتل سخنان عباس (ع) را این گونه نقل كرده اند:

«عباس (ع) با صدای رسا گفت: ای عمر بن سعد! این حسین، فرزند دختر رسول خداست كه اصحاب و اهل بیت او را كشتید و اكنون خانواده و كودكان او تشنه هستند. پس قدری آب به آنان بنوشانید كه دل هایشان از سوز عطش آتش گرفته است و این همه در حالی است كه حسین (ع) می گوید: مرا رها كنید به سرزمین روم یا هند بروم و عراق و حجاز را برای شما واگذارم». گفتار عباس (ع) چنان در لشكر عمر بن سعد اثر گذاشت كه برخی از آنان به گریه افتادند. به ناگاه شمر فریاد زد: ای پسر ابوتراب [1] اگر همه ی روی زمین را آب فرا گرفته باشد و اختیار آن به دست ما باشد، قطره ای از آن را به شما نمی دهیم تا آن كه به پیمان یزید در آیید [2] [و بر فرمان او گردن نهید].



[ صفحه 108]



ابوالفضل (ع) به پیشگاه امام حسین (ع) بازگشت و ماجرا را بازگو كرد. در این بین صدای آب خواهی كودكان را شنید. فریاد العطش آنان شعله ی غیرت او را بر افروخته تر كرد، بر اسب نشست، نیزه برگرفت و مشكی به دوش كشید و به سوی فرات شتافت.

گروه چهار هزار نفری دشمن كه از آبراه نگاهبانی می كردند او را محاصره نمودند. او یك تنه بر آنان هجوم آورد و - برابر برخی نقل ها - هشتاد تن از دشمنان را به خاك افكند [3] .

عباس (ع) خود را به آب رساند و آن گاه كه خواست كفی آب بنوشد، به یاد تشنگی امام حسین (ع) و خاندان او افتاد، آب از دست ریخت و ظرف آب را پر كرد [4] .



یا نفس من بعد الحسین هونی

و بعده لاكنت أن تكونی



هذا الحسین وارد المنون

و تشربین بارد المعین



تالله ما هذا فعال دینی



ای نفس بعد از حسین زبون باش و پس از او مباش.

این حسین است كه به كام مرگ می رود و تو آب سرد گوارا می نوشی.

سوگند به خدا این از آیین من نیست.

این حادثه ی ماندگار كه سطری بیش از متون تاریخ را پر نكرده است، نماد تمام نمای وفاداری و گذشت است. این فداكاری عباس (ع) یادآور روایتی از رسول خدا (ص) درباره ی امیرمؤمنان (ع) در جنگ خندق است:

لمبارزة علی بن ابی طالب (ع) لعمرو بن عبدود یوم الخندق افضل من عمل امتی الی یوم القیامة [5] .



[ صفحه 109]



نبرد علی بن ابی طالب با عمرو بن عبدود در روز جنگ خندق، از عمل امت من تا روز قیامت برتر است.

این گذشت و دلاوری آن گونه از خلوص و صفا بهره مند است كه با وجود خردی ظاهری آن به پشتوانه ی بی كران صفات الهی فاعل آن، چنین پاداش بزرگی دارد. و این گونه است كه هر جان فشانی راستینی كه در تاریخ می یابیم، در برابر این گونه فداكاری ها كمرنگ جلوه می كند. عباس بن علی (ع) از فرات بیرون آمد و همت او در رساندن آب به خیمه گاه حسینی (ع) بود [6] او در آن لحظه های خون و شمشیر با رجزهایی كوبنده، گوش ناشنوای دشمن را پر می كرد و خواب سنگین آنان را بر می آشفت و از سویی اهداف و انگیزه های خود را در این مبارزه ی حق جویانه بیان می كرد:



لا ارهب الموت اذ الموت رقا

حتی اواری فی المصالیت لقا



نفسی لنفس [7] المصطفی الطهر وقا

انی انا العباس أغدو بالسقا



و لا اخاف الشر یوم الملتقی



از مرگ نمی هراسم، زیرا مرگ كمال است [8] تا آن گاه كه پیكرم در بین مردان كار آزموده بیفتد و به خاك پوشیده شوم.

جانم نگهبان جان [فرزندزاده ی] پیامبر پاك است. منم عباس كه با مشك آب می آیم.

در روز نبرد از شر دشمنان نمی ترسم.

زید بن ورقا [9] بر سر راه عباس (ع) كمین كرد و با كمك حكیم بن طفیل با ضربه ای



[ صفحه 110]



دست راست او را از تنش جدا كرد. فرزند علی (ع) شمشیر به دست چپ گرفت و بر آن انبوه لشكر ستم دوباره حمله كرد و چنین می گفت:



و الله ان قطعتم یمینی

انی احامی ابدا عن دینی



و عن امام صادق الیقین

نجل النبی الطاهر الامین



سوگند به خدا اگر دست راستم را قطع كردید، من از دین خود هماره نگهبانی می كنم.

و از امام راست باور و فرزندزاده ی پیامبر پاك امین [نگهبانی و دفاع می كنم].

حكیم بن طفیل بار دیگر در پشت نخلی كمین كرد و با ضربه ای دیگر دست چپ ابوالفضل (ع) را از بدن جدا كرد. دلیرزاده ی ابوتراب در آن وضعیت دشوار باز رجز خواند و نفس خود را مخاطب ساخت:



یا نفس لاتخشی من الكفار

و ابشری برحمة الجبار



مع النبی السید المختار

قد قطعوا ببغیهم یساری



فأصلهم یا رب حر النار [10] .



ای نفس از این گروه كافر، بیمناك مباش و بشارت رحمت پروردگار بر تو باد.

با پیامبری كه سرور و برگزیده ی خداست [در بهشت هستی]، آنان با ستم، دست چپ مرا قطع كردند.

پس ای پروردگار آنان را در آتش دوزخ بسوزان.

در این هنگام دشمن روباه صفت بر او حمله ور شد و باران تیر بر آن حضرت باریدن گرفت [11] در آن میان، تیری به مشك آب نشست و آبی كه می توانست آتش عطش كودكان حسین (ع) را فرو نشاند، بر زمین ریخت. سپس تیری دیگر بر سینه ی



[ صفحه 111]



ابوالفضل عباس (ع) فرو نشست [12] در آن بین، مردی دیگر از لشكر پلید یزید با عمودی بر تارك سر عباس (ع) كوبید [13] پرچمدار حسین (ع) بر زمین غلتید و گفت: «علیك منی السلام ابا عبدالله.» [14] .


[1] اگر چه لقب «ابوتراب» را رسول گرامي اسلام (ص) به اميرمؤمنان (ع) اعطا فرمود، ولي دشمنان علي (ع) (معاصران او و نيز مورخان مغرض) اين لقب را گاه به قصد تحقير شيعيان به كار مي برده اند. بنگريد به: تاريخ الطبري و الكامل در ماجراي قيام توابين و قيام حجر بن عدي و نيز بنگريد به: اعيان الشيعة، ج 1، ص 325. به يك نمونه عنايت كنيد: در نامه ي زياد بن ابي سفيان همراه اسيران (يعني حجر بن عدي و يارانش) به معاويه آمده است: «انهم طواغيت من هذه الترابية السبائية رأسهم حجر بن عدي خالفوا اميرالمؤمنين و فارقوا جماعة المسلمين...» تاريخ الطبري، ج 4، ص 202 (وقايع سال 51).

[2] مقتل الحسين (ع)، ابومخنف، ص 267.

[3] بحارالانوار، ج 45، ص 39؛ مقتل الحسين (ع)، ابومخنف، ص 267 به بعد.

[4] بحارالانوار، ج 45، ص 41؛ عوالم العلوم، ج 17، ص 284؛ نفس المهموم، ص 337؛ ابصار العين، ص 30؛ مقتل الحسين (ع)، ابومخنف، ص 268.

[5] بحارالانوار، ج 41، ص 96؛ كشف الغمة، ص 43.

[6] مقتل الحسين (ع)، ابومخنف، ص 337؛ منتهي الامال، ج 1، ص 688.

[7] در نسخه ي ديگر «سبط» آمده است: مقتل الحسين (ع)، ابومخنف، ص 269.

[8] يا «از مرگ نمي هراسم آن گاه كه مرگ بانگ زده است.» اين ترجمه براساس نسخه اي است كه به جاي «رقا»، واژه ي «زقا» را آورده است.

[9] در الارشاد، ص 225 و مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 108، زيد بن ورقا ضبط شده، ولي در مقتل الحسين (ع)، ابومخنف، ص 269، زيد بن رقاد جهني آمده است. مرحوم مجلسي به نقل از برخي كتب اصحاب، نام نوفل ازرقي را به عنوان ضارب حضرت عباس (ع) نگاشته است. بنگريد به: بحارالانوار، ج 45، ص 39؛ الكامل، ج 4، ص 92: زيد بن رقاد. و نيز بحارالانوار، ج 101، ص 27: يزيد بن رقاد جهني.

[10] بحارالانوار، ج 45، ص 40؛ عوالم العلوم، ج 17، ص 284؛ مقتل الحسين (ع)، ابومخنف، ص 268.

[11] مقتل الحسين (ع)، ابومخنف، ص 269.

[12] همان.

[13] مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 117 و بنا به نقل برخي تير به چشم عباس (ع) نيز اصابت كرد.

[14] مقتل الحسين (ع)، ابومخنف، ص 269.